فاطمه نفس مامان عشق بابافاطمه نفس مامان عشق بابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

فاطمه بهشت کوچک من

تولد دخملی دل نوشته بابایی

خدايا به خاطر ارزاني داشتن و نداشتن تمام آنچه كه من و خانواده ام لايقش بوديم شكر. سلام عشق بابا(مامان) و سلام نفس بابا(دخملي) ساعت 12 شب رسيديم بيمارستان نجميه مامان در حالي كه نگران بود رفتم تا سونگرافي صورت بگيره ببينيم وضعيت دخملي چطوره در حين اين كارا بابابي هم رفت دنبال كاراي بستري شدن مامان ولي دل تو دل بابايي نبود تا اينكه گفتن به دكترش زنگ زديم بياد بايد عمل بشه خلاصه همه اضظراب داشتن و منتظر رسيدن دكتر بودن بابابي از پرستاراي بخش هي سوال مي كرد دكتر نرسيد اونا هم با خونسردي تمام مي گفتن توي راهه تا 5 دقيقه ديگه مياد بالاخره اومد و مامان را با لباس اتاق عمل آوردن ماماني داشت گريه مي گرد و نگران بود منم و بقيه داشتن دلداريش مي داد...
31 ارديبهشت 1392

خاطره روز تلخ

سلام گل دخترم نفسم قلبم فدات بشم که خیلی اوضاعت گلو و سینه و بین ات خرابه اصلا نمی تونی نفس بکشی خیلی نگرانت هستم دیروز مرخصی گرفتم دوباره توی این هفته برای دومین بار بردمت پیش دکتر غفوریان              و دوباره داروهاتو عوض کرد منم کلی نگران و گفت آلرژیه و متاسفانه ١/٢ آمپول بتامتازون رو هم زدی و دکتر دستگاه آسان نفس رو بهت داد و هر وقت می زنیم کلی گریه با کلی فلاکت بالاخره برات می زنیم فدات بشم که اصلا طاقت دیدن بی حالیتو ندارم  از خدا می خوام فرشته ها دعا کنند تا فاطمه زودتر خوب بشه دخترم تو اصلا شب قبل نخوابیدی همه اش تا صبح گریه کردی تا اینکه ساع...
31 ارديبهشت 1392

فامیلای فاطمه

فاطمه بابايي                                                                                                         ماماني بابا بزرگ &nbs...
29 ارديبهشت 1392

اولین حموم با دخملی

دختر گلم مامانتو ببخش که به خاطر ترس تا حالا خودم تنهایی حمومت نکردم بالاخره روز چهارشنبه 92/2/19 تصمیم گرفتم این کار رو عملی کنم هر چند کنترل کردنت خیلی سخته خیلی وروجک شدی شب حمام رفتيم ديگه نمي تونم در حمام خوب كنترلت كنم بقول معروف از در و ديوار بالا مي ري كوچكتر كه بودي در وان مي نشستي و آب بازي مي كردي ولي حالا واي خداي من مي خواي به همه چيز دست بزني. عشق من، تو حمام شيرين تر از هميشه مي شي موهاي سرت روي شانه هات مي ريزه من خيلي دوسش دارم وقتي زير دوش مي گيرمت و مظلومانه و معصومانه نگام ميكني كيف مي كنم آب از سر و كولت مي ريزه چقدر آب بازي كرديم و چقدر خنديديم نفهميدم چطور تمام شامپويت را در آب وان ريختي. اسباب با...
29 ارديبهشت 1392

دلتنگی مامانی

سلام دختر نازم،‌ مهربون مامان، شيرين زبونم، باهوشم، عشقم،  اميدم.... دوستت دارم. ساعت ١٠:٣٠ صبح است و فقط دو ساعت است كه نديدمت ولي خدا مي دونه چقدر دلتنگت هستم. ادامه مطلب و پیش شما. می دونی که من با تو مادرم، می دونی که با تو عاشق ترینم می دونی که تو نفسی برای من همه کسی  می دونی مث خون، جاری تو رگهامی می دونی که تو یه فرشته ای که تو سرنوشتمی می دونی که  تو برام تکی و بهترینی می دونی که  ناز چشمهات رو به قیمت جون خریدارم می دونی که با تو زنده ام می دونی که برام نماد بهشتی می دونی که برام ارامبخشی می دونی که...
24 ارديبهشت 1392

دایره المعارف دختر گلم

سلام گل دخترم باهوشم شیرین زبونم فدات بشم هر چی ما میگیم سریع میخوای عین اونو تکرار کنی. دایی: دا مرجان: م الله اکبر : رو با آواز خودت فقط موقع پخش اذان از تلویزیون میگی مامان: ماما بابا: بابا دس دسی رو خیلی قشنگ هراه با تکون دادن سر انجام میدی ...
22 ارديبهشت 1392

خاطره روز

سلام گلم- سلام مهربونم فدات بشم دیروز شنبه روز خوبی نبود آخه مریض بودی دوتایی با هم رفتیم دکتر غفوریان                              الهی برات بمیرم نصفه شب برای شیر خوردن که بیدار شدی نمی تونستی خوب نفس بکشی بینی ات گرفته بود جیگرم برات کباب شد آخه مظلوم میشی و وقتی سرفه وحشتناک میکردی سرکار نرفتم و بردمت دکتر و بداخلاقی میکردی و نذاشتی دکتر وزنت کنه بعدشم کلی دارو داد و میل به غذا خوردن و شیر خوردن نداشتی بعداز ظهر هم تو موندی پیش مامان جون اینا و منو  بابا رفتیم برای خرید مانتو و شلوار تابست...
22 ارديبهشت 1392

تقدیم به دختر گلم

از بچگی از این شعر خیلی خوشم می اومد دوس دارم تقدیم کنم به دختر گلم (فاطمه عشقی) اقا خرگوشه یه روز آقا خرگوشه رسيد به يه بچه موشه موشه دويد تو سوراخ خرگوشه گف ت : آخ وايسا، وايسا، کارت دارم من خرگوش بی آزارم بيا از سوراخت بيرون نمی خواهی تو مهمون يواش موشه اومد بيرون يه نگاهی کرد به مهمون ديد که گوشاش درازه دهنش بازه شايد می خواد بخوردم يا با خودش ببردم پس می رم پيش مامانم همونجا هم میمونم. مادر موشه عاقل بود زنی با هوش و کامل بود يه نگاهی کرد به مهمون گفت ای بچه جون! اين خرگوشه این خرگوشه خيلی خوب و مهربونه پس برو پيشش سلام کن بيارتش بخونه ...
18 ارديبهشت 1392

اولین دندونت مبارک

  زندگی مامان سلام الهی قربونت برم که یه دنیــــــــــــــــــــــا عاشقتم. فاطمه نمیدونی چقدر خوشحالم مامانی.......... دارم بال در میارم... آخه تو یه شادی به خصوصی بهم دادی...میدونی چی شده؟  شما دخمل گل مامان امروز یعنی در تاریخ ٢ / اسفند / 139١ دقیقاً ٢ روز مونده به هشت ماهیگت 1 دندون خوشمل در آوردی................... هــــــــــــــــــــــــــــــــــوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مرواریدت مبارک دخمل نازم یعنی دارم از ذوق میمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم. سکته نکنم خوبه دخترم...    الهی بمیرم که این روزا هی بیتابی میکردی بخا...
18 ارديبهشت 1392

خاطره روز

سلام قند عسل مادر     روز جمعه رفتیم پارک خیلی ذوق میکردی و بچه ها و سر و صدا ها رو که میدیدی بیشتر هیجانی میشدی البته ما هز خونه خودمون اومدیم و دایی رضا هم دوقلوها رو آورده بود اونا هم خیلی خوشحال و هیجانی بودند و بازی می کردند بعدشم کلی خسته شدی و خوابیدی بابایی تو رو برد خونه مامان جون   ...
18 ارديبهشت 1392